می خواهم سخن بگویم از بیرحمی تقدیر از بیوفایی انسانها از بی پناهی مجنون می خواهم از پرسه زدن در کوچه های بی انتهای تشویش بگویم ....... از ارزو هایی که بر دل مانده است از قصه های اشفته ی زندگی انقدر میخواهم بگویم تا گوش شنوایی برای شنیدن دلتنگیهایم پیدا شود ....... براستی چه کسی سنگی کلامم را به دوش خواهد کشید ؟؟؟ قلب من مال خودت بود،عشق توازرو هوس بود از دل تنگه تمومه آدما از شبو روز خدا خط میزنم اگه دستم برسه به آسمون با ستارها قیامت میکنم نمیذارم کسی عاشق نباشه ماهو بین همه قسمت میکنم وقتی گاهی منو دل تنها میشیم حرفای نگفتنی را میشه دید میشه تو سکوت بین ما دوتا خیلی از ندیدنی ها را شنید قصه جدای ما ادما قصه دوری ماست از خودمون دوری منو تو از لحظه عشق قصه سادگی گمشدمون رفتی حالا به کی بگم خیلی دلم تنگه برات میخوام یه بار ببینمت سر بذارم رو شونه هات خواهش میکنم بعداز خواندن این شعر احساس و حرف دل خود را بزنید ع.ش.ق می شود روزی مجازاتم کنی...اما چگونه؟ می شود که ناراحتم کنی...دلت برایم نمی سوزد؟ وای...وای برمن و وای بر عشق من آخه بگو چرا؟ چرا...چرا مرا اینگونه اذیت میکنی بگو چرا؟ می خواهم بدانم که چرا اینگونه دلم را بردی...بگو می خواهم بدانم که چرا من را عاشق خودت کردی و ...آه من خیلی تنهایم خیلی بدبختم آه خدایا چرا مگر چه گناهی کردم که باید چنین تنها شوم اجازه می دهی دو کلمه حرف حساب بهت بزنم دوستت دارم...آری دوستت دارم باورنمی کنی روزی سه بار بسوز تابه این باور برسی اگر دوباره باور نکردی بگو تا بمیرم ولی... ولی عاشق فقط یک بار میمیره اما تو که باورم نداشتی هرروزمیمیری و زنده می شوی من از تو جواب می خواهم...جواب بده جوابت درمقابل دوستت دارم من چیست؟ یک جواب برای ادامه ی زندگی من و دیگری برای مرگ این عاشق خسته می ماند هرکدام...هرکدام را که دوست داری بزن راحت باش چراساکتی؟...من از تو جواب خواستم نه سکوت آیا میدانی سکوت به معنای چیست؟رضایت ولی میدانم که با این حرفهای من فقط ناراحت می شوی میدانم ولی دوست دارم ناراحتت کنم تا معنای درد را بدانی ******************************* عشق رابا هوس معنا نکن عشق رابایک نفس جویا نکن
سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم.
دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش.
یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام ….
پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند
کاشکی عاشقت نبودم،اینا تقصیرخودم بود
به تو گفتم پات میمونم،باتموم دل وجونم
ولی گفتی پات نمونم،نمیتونم نمیتونم
کاشکی ازاول میگفتی من کنارت نمیمونم
بازی کردی بادل من،پاگذاشتی رودل من
رفتی وواسم گذاشتی گریه های هرشب من
توبدون اینوعزیزم،هنوزم واسم عزیزی
توبیاتامن دوباره،زندگیموپات بریزم
واسه جبران گذشته ،یه جواب کافیه عشقم
بگوبامن تومیمونی،یابازم من اشک بریزم
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |